فرصت آرامش....

هياهويروزرابهآرامششبميباختمبهيكآهنگسهتار تا كه مرهم شوداين بيداد را ... ايكاشبارانبباردياكهشايدآرزويمدوراست ... بادهمبيايدكافيستميشودباخيالمرفتتاتهآرامش،تابلنداينفس .... مناينجادلگيرترازپاييزم  آسمانا فرصت آرامش.......ادامه مطلب

دلم نه عشق ميخواهد نه خيال  قشنگ !

نه ادعاهاي بزرگ ، نه آرزوهاي گران ...

دل من                                            

يك فنجان قهوه داغ مي خواهد

و آرامشي كه در آن حل شد ...

و اي كاش تنهايي سكوت مطلق بود 

تا در آن بي پروا آزاد بود .

فرصت آرامش.......

اين روزها تمام وجودم بي معناست 

نميدونم چرا هرروز رو مي گذرم انگار ديگه چيزي براي از دست دادن ندارم 

حتي صدايي نيست 

فقط ميشنوم و تمام 

با تمام نفرتم پر شدم از سكوت و بغضي كه تكراري است 

فقط يك صدا دارم و يا شايد توي يك چيز مطمئنم 

و اون اضافه نكردن يه بچه به اين سكوت بي پايان...

فرصت آرامش.......

بگذار آرام آرام بگذرم  از هرآنچه مرا مي شكند ...

فرصت آرامش.......

تسليم .... يه جاهايي كم مياري ديگه رسيدن برات معنا نداره ، نه اينكه هدفت رو فراموش كرده باشي يا بي ارزش  شده باشه   نه ... منظورم اين نيست ،، بلكه اينقدر تو راه رسيدن به هدفت دست و پا ميزني كه ديگه خسته ميشي ، خودت واقعيت رو نميتوني گول بزني تنت خسته ميشه از شنيدن صداي بلند و ... آروم ميشيني و فراموشي پيشه مي كني  ميشي آدم الان و همين دم  ديگه دنبال چيزي نميري و بي تفاوت ميشي به سياهي و سپيدي ... حتي اون چندتار سپيد موي سپيد هم آزارت نميده وتو آيينه بهشون دهن كجي مي كني ... فرصت آرامش.......ادامه مطلب

کی گفته مصداقش منم ؟تو نه لیاقت دریا را داری، نه بیروت رااز روزی که دیدمت راهبه ایی گناهکار بودیآب را، بدون خیس شدن میخواستیدریا را، بدون غرق شدنسعی ام برای قانع کردن تو، بیهوده بودکه عینک های سیاه را دربیاوریو جوراب های ضخیم راو ساعت مچی ات راتا مثل ماهی قشنگی در آب لیز بخوری،شکست خوردمبیهوده توضیح میدادمسرگیچه، جزء دریاستو در عشق چیزی هست که جزء مرگ استو عشق و دریاکامیابی در یکی شدن را نمی پذیرنداز تبدیل تو به ماهی ِ ماجراجو مأیوس شدمحرکاتت، زمینیفکرهات، زمینیبه خاطر این است که گریه میکنمو بیروت گریه می کند ... گریه ! فرصت آرامش.......ادامه مطلب

دلم هواي بارون كرده ... قدم زدن زير بارون و خيس شدن ، تا قطرههاي پاك بارون خستگي وجودم رو پاك كنن ، برسم به اول خودم به يه دختر شاد و مغرور  حتي به خيلي قبل تراز اينها كه با تو آشنا بشم   آره خيلي خيلي بيشتر ازاونكه فكرش رو بكني خسته ام ... خيلي دور شدم از اون دخترونه وجودم ديگه خودم رو گم كردم پشت تمام صداهاي بلند و نگاههاي خشمگينت .. و سكوت رو به شنيدن صداي تو ترجيح ميدم ..     فرصت آرامش.......ادامه مطلب

تسليم شدم ..

ديگربه آينده نظر ندارم ، 

ديگر صداي بلند نميخواهم 

فرياد هم نميخواهم 

خسته ام از اين روزاي دلواپسي و استرس 

.....

فرصت آرامش.......

يادم جايي خودم 

همه دارايي زنها موهاشونه 

يعني از موهاي يك خانم ميشه فهميد حال دلش چطوره 

نميدونم ....

حالم خيلي بدار از اين حرفهاست كه با موهام سرگرم بشم 

.... ميرم كوتاهشون كنم تا شايد حال دلم هم عوض بشه

فرصت آرامش.......

زماني است كه به دنبال آرامش همه جا سرك مي كشيدم ...
شب نيز با تمام سكوتش آرامم نكرد ،
اما شگفتا
اين روزها آرامش را در صفحات كتاب يافتم
شايد ذهن خسته از روزگارم را گم مي كنم در شلوغي نوشته هاي كتاب .

فرصت آرامش.......